صدای اذان پیچید
بغض کردم تو خاموشی و تاریکی خونه
دخترک خواب
خواهرک خواب
خواهرزاده جان خواب
من بیدار. با چشم هایی که بشدت میسوزه و سری که از درد داره میترکه
همسرجان رفت شیفت کاری
من بیدار.با یه دلواپسی برای مادرم.
من بیدار . با یه دلسوزی برای برادرم .
نمیدونم کی میتونم برام خودم دلواپس باشم و زندگی کنم.
همیشه گذر زمان همه چیز رو بهتر کرده.ممنونم از زمان و از گذشت.
.
.
امروز خواهرم قورمه پخت تو زودپز جدیدم.
چقدر خجالتین تو خونه من .
چقدر عذرخواهی میکنن تو خونه من.
دوس دارم خونه من باشه ، نره اونجا نره.
کاش خدا یه کم دلخوشی و خوشی حواله کنه اونجا
کاش.
خونه ,بیدار ,خواب منبع
درباره این سایت